خواهش مادرانه
همه هفته چشم راه می کنیم تا جمعه بیاد . آخ جون فردا نه زینب مهد داره و نه باباجون دادگاه ، میتونم تا 9 بخوابم . حالا صبح جمعه شده و عقربه های ساعت میرن تا قله ی 6 صبح رو فتح کنن که ضحی لی لی دست و پا میزنه و می خواد بیدار شه. خدایا ! نه، منم میخوام مثل بقیه بخوابم . به هر وسیله ای اعم از لالایی و تکون دادن و شیر دادن متوسل میشم که بخوابه غافل از اینکه تصمیم خودش روگرفته... مجبور میشم سریع از اتاق خارجش کنم تا زینب خانم رو بیدار نکنه.
این عکس رو ساعت 9 صبح گرفتم. بله، من تا ساعت 9 مرتب چرت زدم و خمیازه کشیدم تا بقیه بیدار شن.
خدایا! به بچه ها بفهمون که خواب دم صبح روز جمعه یکی از نعمت های الهی هستش که باید قدر دونست.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی